گزارشی از
جنگ و گریز
زنان با
نیروهای
سرکوب در روز
جمعه:شجاعت
زنان حیرت
آورد بود
تغییر
برای برابری -
بعد از نیم
ساعتی منتظر موندن
بالاخره به
سمت انقلاب
رفتیم. راننده
می گفت هر
هفته می رفته
نماز جمعه اما
این هفته تردید
داره بره
یانه. خیلی
دلش می خواست
ببینه آدم
هایی با قیافه
ما دارن می رن
نماز جمعه چیکار
که البته می
دونست و می
خواست از دهان
ما بشونه. ما
هم تاکید
داشتیم که آقا
انشاء الله هر
چی به صلاح
مردم و جمهوری
اسلامیه پیش
میاد. ساعت
دوازده رسیدیم
خیابون
شانزده آذر.
وسط خیابان
منتهی به شانزده
اذر را صندوق
های صدقه
گذاشته بودند
و از تریبون
ها دعا پخش می
شد. دلهره داشتیم
با این سر و
شکل راهمون
ندهد. ولی کار
خاصی نداشتند.
کم کم حجاب
اصلاح شده
امان را به حالت
اول
برگرداندیم.
اولین
چیزی که به
چشم می خورد
تعداد زیاد
نمازگذار با
دستبند سربن
دروسری و لباس
سبز بود. موضوع
جالب توجه
دیگر حضور
زنان گسترده
زنان بود.
آنهم با لباس
هایی نه چندان
مرسوم برای
همچین جاهایی.
زنانی با
مانتوها و شال
های رنگی و نه
چندان پوشیده.
اکثریت جمعیت
جوان بودند.
حتی عده ای با
بچه های خود
آمده بودند.
شعار
های ابتدایی
قبل از شروع
مراسم هاشمی
هاشمی سکوت
کنی خائنی بود
و الله اکبرو
البته گاهی
مرگ بر روسیه
بود.
روبروی
در دانشگاه از
ورود
نمازگزاران
به دانشگاه
جلوگیری
کردند. در
زمان خطبه اول
مردم به سمت
در هجوم بردند
اما موفق به
باز کردن در نشدند.
پشت در پر بود
از نیروهای
ضدر شورش.
مردم با اشاره
دست به سمت
آنها شعار می
دادند یگان بی
غیرتا و مزدور
در رو بازکن و
دست می زدند.
جمعیت ملتهب
شده بوده بود.
شعار های
دیگری هم داده
می شد.
همزمان
با متشنج شدن
جو از پایین
خیابان شانزده
آذر نیروهای
ضد شورش با
موتور به سمت
جمعیت هجوم
آوردند. مردم
به سمت پیاده
رو ها رفتند اما
آنها با
چرخاندن
باتوم و زنجیر
در هوا تنها
قصد ساکت کردن
مردم را
داشتند و نه
کتک زدن آن ها.
مردم پلیس را
هو کردند.
همزمان و
بلند. نیروهای
پلیس عصبانی
بودند اما
معلوم بود که
دستور برخورد
ندارند. با سر
اشاره می
کردند که
بعدا!!
جمعیت
دیگر تقلایی
برای باز کردن
در دانشگاه نکرد
و به توصیه
همدیگر قرار
شد همه روی
زمین بنشینیم
تا از ورود
دوباره گارد
جلوگیری کنیم.
مردم دست دست
می کردند. ما
کنار عده ای که
رادیو داشتند
نشستیم.خانمی
تنهایی دقیقا
وسط خیابان
روی زمین نشست
تشویقش کردم و
روزنامه ای به
او دادم تا
روی آن
بنشیند.
نکته
جالب این بود
که این نماز
جمعه مختلط
بود. یعنی مرد
و زن در کنار
هم سجاده یا
روزنامه پهن
کرده و نشسته
بودند. حتی
موقع نماز هم
همینطور بود و
این کنار هم
بودن مردان و
زنان در نماز
در تاریخ بی
سابقه بوده.
دختر
جوانی سربند
سبزی بسته بود
و چادری را به
سختی دور کمرش
جمع می کرد از
روبروی ما رد
شد. به صراحت
مشخص بود نه
تنها نماز
اولی است بلکه
چادر اولی هم
هست!
موضوع
دیگر اینکه
وقتی آقای
هاشمی حرفی می
زد جمعیت برای
تشویق ابتدا
سوت و کف می
زدند و بعد
الله اکبر می
گفتند. شعار
مرگ بر چین و
روسیه در حین
خطبه به کرات
گفته می شد.
ماموری
ماسک زده بود
که صورتش دیده
نشود. از داخل
نرده های
دانشگاه مرتب
در حال عکس
گرفتن از مردم
بود. مردم رو
به او شعار می
دادند. جالب این
بود که بعضی
زنان به او
نزدیک می شدند
و با ترسو و
مزدور خواندن
او، او را
خجالت می
دادند.
زن
جوانی در حالی
که صورتش را با
چادرش
پوشانده بود
با شدت در
حمایت از مردم
و موسوی شعار
می داد. انقدر
بلند که ناخود
آگاه از
شجاعتش یکه
خوردم.
موقع
نماز و درست
قبل از تمام
شدن خطبه مردم
شروع کردند به
سردادن شعار.
شعار ها متنوع
بود. از الله
اکبر و یاحسین
میرحسین تا
زندانی سیاسی
آزاد باید گردد
و دولت کودتا
استعفا
استعفا ...
همزمان
تعدادی از
مردم در حال
نشستن برای
اقامه نماز
بودند که
ناگهان پلیس
ضدشورش
دوباره به
جمعیت هجوم
آورد و گاز
اشک آوری را
به سمت جمعیت
پرت کرد. مردم
به سمت کوچه
ها متفرق شدند
اما بعد از
چند دقیقه
دوباره
برگشتند و
دوباره گاز
اشک آور...
بعضی
از مردم در
برگشت به
خیابان
دوباره به نماز
ایستادند. زنی
در حالی که
کنار نرده ها
در حال عوض
کردن
چادرسیاهش با
چادر سپید
برای ادای
نماز بود هر
چه دلش خواست
به مامور گفت.
گفت اسراییلی
ها از شما
بهترند. شما
یزیدی هستید.
گفت غیرت
ندارید. مرد
فقط می گفت
خانم ساکت شو
و نمازت را
بخوان. بعد از
نماز تریبون
نماز جمعه
دعای امام
زمان می
خواند. مردم
همزمان دو دست
خود را با
علامت پیروزی
بالا برده و
با تکان دادن
دست هایشان هم
خوانی می
کردند.
در
پایان نماز در
دانشگاه باز
شد. مرد شعار
دهنده از پشت
تریبون از
مردم خواست به
اطلاعیه های
تجمع توجه
نکنند و همراه
با تکرار شعار
های داده شده
از تریبون به
سمت خانه ها
یشان متفرق
شوند. مردم
اما متفرق
نشدند بلکه در
همان خیابان
تجمع کوچکی شکل
گرفت و با
پیوستن به
مردمی که از
ابتدای خیابان
می آمدند
جمعیت بزرگ رو
به سمت درب
اصلی دانشگاه
حرکت کرد.
آنقدر تعداد
زنان زیاد بود
که مردان به
زبان آمده و
مرتب می گفتند
وای چقدر
تعداد زنان
زیاد است!
هر
شعاری از پشت
تریبون داده
می شد مردم آن
را آنطور که
درست می
دانستند
تکرار می
کردند. مثلا
او می گفت مرگ
بر امریکا یا
انگلیس مردم
می گفتند مرگ
بر روسیه. یا
او می گفت:
خونی که در رگ
ماست هدیه به
رهبر ماست
مردم تکرار می
کردند: خونی
که در رگ ماست
هدیه به ملت
ماست، او می
گفت: تفرقه
تفرقه شعار
آمریکایی
مردم می
گفتند: زندانی
سیاسی آزاد
باید گردد.
دولت کودتا
استعفا استعفا
همزمان
با زیاد شدن
جمعیت
نیروهای ضد
شورش به مردم
حمله کردند.
مردم به سمت
فرعی های کنار
خیابان هجوم
بردند. پلیس
گاز اشک آور
زد. نه یکی و دو
تا بیش از ده
گاز در یک کوچه
فرعی در حالی
که مردم در
حال فرار
بودند. خانمی
سیاهی چشمش
کامل رفته بود
و نمی توانست
نفس بکشد.
روحانی ای که
اتفاقا
طرفدار احمدی
نژاد بود
گرفتار شده
بود خانم ها
کمکش کردند.
پلیس دوباره
گاز زد. طوری
که نفس برای
کسی نمانده
بود. برای
مردمی که در
حال فرار و در
کوچه فرعی
بودند. از
انتهای به سمت
آزادی رفتیم.
مردم از همه
فرعی ها در
حال فرار بودند
و در حالی که
دست یا روسری
یا پارچه ای
جلوی دهان خود
داشتند.
درگیری ها تا ساعت
ها در مناطق
مختلف اطارف
محوطه نماز
جمعه ادامه
داشت.
در
این میان
شجاعت بی نظیر
زنان حیرت آور
بود